#قرار_معنوی#یادبود_شهید_بزرگوار_حسن_عشوریقسمتی از وصیتنامه مدافع امنیت سرباز گمنام امام زمان (عج) بسیجی شهید حسن عشوری :
* مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا *
اَشهدُ انْ لا اِلٰهَ الا الله – اَشهدُ انَّ محمّداً رسولُ الله – اشهد انّ علیا ولیالله
سلام و درود خدا و فرشتگانش بر آخرین ذخیره آسمان امامت و ولایت حضرت مهدی (عج)، این منجی عالم بشریت.
درود بیکران خداوند بر روح مطهر و ملکوتی بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام راحل عظیمالشأن که با انفاس قدسی خود انقلاب اسلامی را پایهگذاری نمود
سلاموصلوات خاصه خداوند بر ارواح طیبه شهدای اسلام، از صدر اسلام تا به امروز، این گلگونکفنان که با نثار جان خویش نهضت اسلام را تا به امروز به پیش بردهاند.
خداوندا: دستانم را یارای نوشتن نیست. نمیدانم از چه بگویم و بنویسم.
ازایندست و پایی که در راه رضای تو گام برنداشتهاند، از این قلب سیاه که با گناه سیلاب عصیان در راه تو را در پیشگرفتهاند.
پروردگارا: ای خالق آسمان و زمین، ای فریادرس بیچارگان، ای نهایت آمال و آرزوی ما عارفان، مرا دریاب. اینک این بنده حقیر و مسکین و ذلیل، با امید رو بهسوی تو آورده است. او را ناامید از لطفت مگردان.
خداوندا: تو خود فرمودی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.
آغوش بگشا و ردای سرخ شهادت را که به بهترین بندگانت عطا فرمودی به من نیز عطا فرما و مرا با شهدای صدر اسلام محشور فرما.
معبودا: تو خود میدانی در این شبها و روزهای ظلمانی زندگی در دنیا، دیگر هیچ آرزویی جز وصال به تو با شهادت برایم باقی نمانده.
چگونه میتوانم تو را از یاد ببرم زمانی که فرمودی: کسی که مرا طلب کند مرا مییابد و کسی که مرا یافت مرا میشناسد و کسی که مرا شناخت مرا دوست میدارد و کسی که مرا دوست داشت عاشق میشود و کسی که عاشق من شد من عاشق او میشوم و کسی که من عاشق او شدم او را میکشم و کسی من او را کشتم، خون بهاء او به عهده من است و کسی که دین او بر عهده من است، خودم دیه او میباشم
میخواهم ماجرایی را برای شما نقل کنم که شنیدن آن برای همه مفید است.
شبی در عالم خواب خود را در مکانی دیدم که پشتدری به حالت انتظار ایستادهام، پس از چند لحظه اجازه ورود به من داده شد. من نیز به داخل اتاق رفتم. ناگهان دیدم مردی بالباس عربی تمام سیه و بیسر درحالیکه خون بر لباسش جاری است در برابرم ایستاده، در همین لحظه و در عالم خواب در مقابل آن مرد بیسر به زمین افتادم و هیچگونه توانایی تکلم و حرکت نداشتم. در همین حین صدایی به گوشم رسید که چشمانت را باز کن، با زحمت بسیار فقط توانستم چشمانم را باز کنم. سپس به من ندا رسید که این مرد بیسر امام مظلومت حسین بن علی (ع) است. پس از چند لحظه که از آن حال خارج شدم، دیدم اباعبدالله (ع) با سر مبارک و لباس زیبایی که به تن داشتند در سمت راست من و بافاصلهای اندک به روی منبر نشستهاند و به من خیره شدهاند و درحالیکه لبخندی نیز به لب داشتند در عالم خواب به خود نهیبی زدم و گفتم که اگر این فرصت را از دست بدهی عمرت سراسر تباهشده است. با هر مشقت و سختی که بود کشانکشان خود را به اولین پله منبر امام حسین (ع) رساندم و پله اول منبر ایشان را به دست گرفتم ، وجود نازنین اباعبدالله (ع) درحالیکه با تبسم به من نگاه میکرد از من پرسیدند: چه میخواهی؟ عرض کردم مولا جان فقط میخواهم که برات شهادت مرا امضاء کنید. با همان لبخندی که بر لبان مبارکشان نقش بسته بود، سر مبارک خود را به حالت رضایت تکان دادند.
ای کسانی که امروز صدای من را میشنوید: مبادا، مبادا، مبادا پدر و مادرم را ملامت کنید که چرا اجازه دادید به تنها فرزند پسر شما در این شغل پرمخاطره مشغول به کار شود! اگر من تنها پسر پدر و مادرم بودم، مگر نمیدانید و نشنیدهاید که امام حسین (ع) نیز تنها یک علیاکبر (ع) داشت، مگر نمیدانید که مولایم حسین (ع) فرزند ششماهه خود را فدای اسلام کرد.
من خود این راه را از روی ایمان و اعتقاد قلبی انتخاب نمودهام.
خداوندا: تو خود میدانی که بهترین لحظه زندگیام زمانی خواهد بود که خون بدنم به محاسنم خضاب گردد و جانم را در راه اعتلای دین تو تقدیم کنم.
پدر و مادر و خواهرانم:
مبادا در شهادت من گریه و ناله سر دهید که این نالههای شما دشمنان انقلاب را خوشحال میکند.
مادر جان: از تو میخواهم همچون مادر وهب، آن شیر زن کربلا روحیه و استقامت خود را حفظ کنید و به یاد داشته باشی که با خداوند معامله که در آن حسرت و پشیمانی وجود ندارد.
خواهرانم: هرگاه غم فراق من به دلتان سنگینی کرد، به یاد مظلومیت و مصائب حضرت زینب (س) در ایام اسارت و پس از شهادت امام حسین (ع) بیفتید و صبر این بانوی بزرگ را نصب العین خود قرار دهید، از شما میخواهم که حجاب خود را که چادر کامل است هرگز به سستی نگیرید که از شما بهشدت دلگیر خواهم شد. فرزندانتان را نیز با تربیت اسلامی تعلیم دهید و آنان را مطیع محض ولایتفقیه نمایید.
پدر و مادر عزیزم: در محضر شما بسیار شرمندهام و از شما تقاضای عفو و بخشش دارم، شما بسیار علاقهمند بودید که من به تربیتمعلم بروم، اما چه کنم که آرزوی دیرین من یعنی شهادت در راه خدا، با رفتن به این شغل محقق نمیشد.
والسلام علی من التبع الهدی
سرباز کوچک اسلام
حسن عشوری
۲۹/۶/۹۴
ما به تیغ شهادت که ز خون رنگین است
بهر مردان خدا جنت علیین است
جایی از مرتبت عشق ندیدم خوشتر
این بهشتی است که با عشق علی (ع) تضمین است
شهید حسن عشوری اهل شهرستان رودسر و از سربازان گمنام امام زمان (عج) بود که روز ۲۴ خرداد در درگیری با تروریستهای تکفیری به شهادت رسید.
روحش شاد یادش گرامی راهش پررهرو
خدا با سرور و سالار شهیدان محشورشون کنه ان شاءالله 🙏🙏🙏